پر کن پیاله را(فریدون مشیری)

پر کن پیاله را 

 کین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمیبرد 

این جامها که در پی هم میشود تهی           

دریای آتشست که ریزم به کام خویش 

گرداب می رباید و آبم نمی برد 

من با سمند سرکش و جادویی شراب 

تا بیکران عالم پندار رفته ام 

تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف 

تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی 

تا کوچه باغ خاطره های گریزپا ، تا شهر یادها 

دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد 

پر کن پیاله را 

هان ای عقاب عشق، از اوج قله های مه آلود دوردست 

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من  

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد 

در راه زندگی با این همه تلاش و تقلا و تشنگی 

با این که ناله می کشم از دل که آب،آب 

دیگر فریب هم به سرابم نمی برد 

پر کن پیاله را

فیلترشکن+پروکسی(30/7/87)

http://www.unblockitonline.com/
http://www.freehiding.info/
http://communistcounselor.info/
http://filter2009.freetzi.com/
http://www.ninjacredit.info/
http://www.dutchproxy.info/
http://www.secretip.net/
http://www.notoneway.com/
http://www.unblock.su/
http://www.cunningsurf.inf/
http://www.yourunblock.com/
http://www.cutdownnotacross.com/
http://www.hidethat.info/
http://www.seedor.net/
http://www.hidemyshadow.info/
http://proxy.misterproxy.com/
http://www.1filter.sub.ir/
http://nothingbutcute.com/
http://www.filterbegone.info/
http://www.intelinschool.info/
http://www.blocksremoved.info/
http://filter2009.freetzi.com/
http://www.bestprx.info/
http://www.codepsi.com/
http://surfanonymous.info/
http://ihatefilter.info/
http://visitmyspace.info/
http://www.toaccess.info/
http://www.privness.com/
http://www.applehide.info/
http://www.fullacceso.com/
http://www.seekseekseek.com

http://www.cockyproxy.com
http://www.freehider.biz/
http://www.rockettunnel.info/
http://www.beyondblocks.com/
http://filter2009.freetzi.com/
http://www.bypassbutler.info/
http://www.yourproxy2u.com/
http://www.hiddenatschool.com/
http://www.1anti.tk/
http://www.heyhi.info/
http://www.passwall.info/
http://syswebs.info/
http://www.cpusurf.com/
http://wbfreewebproxy.info/
http://www.1filter.tk/
http://lancekrezan.biz/
http://www.crashclass.info/
http://www.surfmath.info/
http://batmanproxy.info/
http://www.privacylocker.info/
http://proxy.thewebtunnel.com/
http://www.surfcalculus.info/
http://www.privacycrawler.info/
http://www.schoolblocks.info/
http://wbschoolproxy.info/
http://www.notoneway.com/
http://www.ninjafilm.info/
http://www.anti.sub.ir/
http://www.ninjastudentloans.info/
http://filter2009.freetzi.com/
http://www.ninjaacting.info/
http://www.hamku.com/
http://www.phaseyou.com/
http://www.hideforfree.info/
http://webfilterbypass.info/

http://www.intelinschool.info/
 http://www.blocksremoved.info/
http://www.1anti.tk/ 

http://www.uhide.us/
http://ihatefilter.info/
http://visitmyspace.info/
http://www.toaccess.info/
http://www.privness.com/
 http://www.applehide.info/
http://www.1filter.tk/ 

http://bfree9.info/
http://www.fullacceso.com/
http://www.seekseekseek.com/
http://www.bestprx.info/
http://www.codepsi.com/
http://surfanonymous.info/
https://proxify.com/
http://bfree7.info/

پدیدهای فکر۱

تقدیم به یارم ،رزهای عاشق

اگر الفباء قاموس معنوی بدست آید و رموز کتاب ناطق نفس کشف شود از کتب صامت بی نیاز خواهیم بود.

همانطور که امواج صوت با یک محاسبه منظم و دقیق در فضا منتشر شده و دستگاههای گیرنده در هر کجا که باشند به نسبت قدرت و توانایی خود آن اصوات را ضبط می نمایند ، آثار فکری افراد هم مطمئناً گیرنده های متناسب خود را بدون قید زمان اعم از اینکه بخواهند و یا نخواهند در طول معنویات جستجو خواهند کرد.

هیچ لفظ و بیانی هر قدر هم زیبا و مستدل و منطقی باشد نتوانسته است کیفیتی یا حالت و حقیقتی را از گوش به دماغی منتقل نماید که مخاطب همان کیفیتی را که گوینده منظورنظر دارد و به آن اشاره می نماید دریابد.مثلا اگر به تشنه ای لفظ آب گفته شود او از شنیدن لفظ ، یک کیفیت حقیقی را که در هنگام آب نوشیدن در می یابد به تمامی ادراک نخواهد کرد بلکه یک تصور ذهنی ناقص را از یک کیفیت فراموش شده به نظر خواهد آورد که هیچ قابل قیاس با آن حالت واقعی که در حین نوشیدن آب حاصل می گردد نیست ، یا لفظ چنان واجد حیثیت حقیقی خود باشد که شنونده در شنیدن بیانی نتیجه واقعی انرا دریافت نماید یعنی فرضاً وقتی به گرسنه ای گفته شود نان ، او از استماع آن سیر شود و در حقیقت نتیجه ای را که از خوردن نان میگرفت عیناً بدست آورد.

اگر به دقت ملاحظه شود همین تمثیل در انتقال معانی با روپوش الفاظ و عبارات بخصوص که گوینده خود به معانی و حقایق گفتار خویش وقوف نداشته باشد کاملا صدق می کند. اشکال دیگری که در بیان مطالب وجود دارد آنستکه اصولا الفاظ مشابهتی با معانی خود ندارند و هنگامی که لفظی بوسیله گوینده ای ادا میشود شنونده مطلبی را که موازی و یا مقتضی با وجود خود اوست و بدان وقوف داشته و با آنکه اجزاء آن را به نیروی تداعی جمع آوری و آرایش کرده ادراک می کند و اگر شنونده به آنچه می شنود آشنا و عالم نباشد ابداً مفهوم بیان گوینده را ادراک نخواهد کرد و چون هر شخصی صاحب طرز تفکر و ادراک و حتی بیان خاصی است اگر بین دو نفر گفتگوئی رد و بدل شود از مجموعه آن بجز مطالب و مفهومات مشترک تقریبی بقدری که با یکدیگر سنخیت فکری داشته باشند استفاده نخواهند کرد ، شاید همین مطلب و مسئله همان نقطه حساس توافق در دوستی ها بین دو یا چند نفر باشند و الا گوینده و شنونده مثل دو نفر که به دو زبان مختلف صحبت می کنند ابداً از گفتار یکدیگر چیزی نخواهند فهمید.

دکارت در کتاب گفتار می گوید: «کسی چیزی را که از دیگری می آموزد مانند آنچه که خود ابتکار نموده بخوبی درک نمی کند. چنانکه برای من بارها اتفاق افتاده که پاره ای از عقاید و نظریات خویش را در مسائل مختلف برای مردمان بسیار باهوش بیان نموده ام و هنگامیکه با ایشان گفتگو میکردم چنین بنظر میرسید که بیان مرا بخوبی میفهمند و لیکن چون بازگو می کردند چنان دگرگون شده بود که با عقیده من بکلی تفاوت داشت»  

مقصود من آن نیست که قراردادهای لفظی و اصطلاحات عمومی را برای اجتماعات مختلف به نحوی که پذیرفته اند و بین آنها متداول است باطل کنم بلکه عقیده دارم که هیچیک از معانی را با لفظ تنها نمیتوان دریافت مگر دماغ و استعداد یا روح ما با بیانی که میشنویم در منتهای معنویت خویش حشر کرده باشد. هنگامی ما میتوانیم ار الفاظ معانی واقعی آنرا استنباط نمائیم که در آن حقیقت واقع شده باشیم  ، و الا معنی هر لفظی در حقیقت خویش موجود است و بوسیله الفاظ از محل حقیقی خود تغییر جا نمیدهد.

پیشنهاد من آنستکه در عوض صرف وقت به مطالعه کتب صامت به اجتهاد در شخصیت خویش پرداخته و از مزایای معنویت خویش بهره مند گردیم وراه دماغ و دستگاه مغز را نظیر یک گیرنده قابل ، آماده پذیرش امواج معانی عالی و دقیقی که قطعاً فرستنده های آن پیش از ادراک ما مغزهای روشن و متفکر جهان است نمائیم.

آوازخدایان۶

آسمانها برگزیدگان را دعوت می کنند.

لاله های صحرایی و نیلوفرهای آبی،

آبهای صاف و شفاف جاری،

نغمه های پرندگان،

جلال فرورفتن و برآمدن خورشید و ماه در افق دریا،

جلوه شکوفه های بهاری،

تلؤلؤ قطرات شبنم بررخسار چمن ها و هزاران تجلی دیگر،

آهنگهای صامت خدایانند که در پرده های طبیعت مخفی شده اند.

ای کاش غرور دلها در هم می شکست و راستی جهان را در برمی گرفت و جانها چون آیینه جلا می یافت.

تا سحرگاه فرستادگان مقدس بر آسمان وجود سرودهای خدایان را زمزمه میکردند و حیات انسان را نیرو می بخشیدند.

بازشناختگان گفته اند آخرین آوازخدایان که به زبان فرشتگان می گذشت این بود:

به پیروی از عصیان و تباهی راه آمرزش را مسدود مکنید.

به خدایان اعتماد داشته باشید و منتظر بمانید.

تا نهرهای رحمت در زمین دلها جاری شده و مرگ از قوت فشار خود بکاهد و دوباره شجر حیات شکوفا گردد و فرستادگان آواز خدایان را در آسمان حیات زمزمه کنند.

آوازخدایان۵

دنیای نادانان و دیوانگان بسیار حسرت بار و تمسخرآمیز است، در راهها مانند برگهای خشک و بیجان به وزش باد متحرکند.

زیرک ترن مردم آنانند که در مخفی گاههای جان، ناداری و نادانی خود را اعتراف می کنند.

غافلان دانش را بیرون از واقعیت خویش جستجو می کنند و قرن ها از حقیقت خود عقب تر گام برمی دارند.

باربران بارهای ناشناخته را در معابر حمل می کنند و به آنچه ندارند مباهی و مفتخرند.

دانش دانایان برای ناشنوایان خلاقیت دماغی ندارد.

بشر از جمع آوری غنائم کامیاب نخواهد شد بلکه حرص لطافت را درروح می کشد.

عواطف در روح خاموش آزمند مرده است و حریصان مانند کرمهایی از لاشه یکدیگر تغذیه می کنند.

بوی خون مست کننده روح آزمند است وبه پلیدی دلیرند.چشمان مردم آزمند راههای حیله را زود می شناسد و قوانین اخلاقی در قاموس زندگی آنها تعابیری خاص دارد که پاکی روح را آلوده می سازد.زمینی ها روح آدمی را به پستی سوق می دهند.

شعری برای تو (ازدوست سپیدم)

شعری برای تو
دارد چه بر سرم می آید ؟
چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را اعدام کنند
کم آورده ام
نا توان شده ام در برابر روزها
!
خسته تر از آنم حرفی بزنم، یا گاهی داد تا شاید کمی سبک شوم
تنهاییم هر روز پر رنگتر می شود
نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت !؟
اینجا کسی نیست برای حرف زدن
یا حتی اگر کسی هم باشد
حرفهای من از جنس دیگری است
!
کسی چیزی نمی فهمد از آن
ولی
ولی دلم می خواست کسی بود و می فهمید تنهایی چه دردی دارد
وقتی دلم تو را می خواهد و هیچ گاه نیستی
بعضی وقتها آرزو می کنم کاش خیال بودنت هم هرگز نبود
!
کاش نبودی
کاش نبودی تا من هر روز و هر لحظه احساس دلتنگی نکنم
دستانم را در هوا رها می کنم
ولی نیستی
نیستی تا آنها را بگیری
نیستی تا باورم شود هنوز هم هستم
...
چه سخت می گذرد بر من
دلم می خواهد پشت پا بزنم به هر آنچه بوده و هست
من احساساتم را کشته ام
چه دردی می کشند
من به خودم و احساساتم خیانت کرده ام
آنها توان اینهمه سختی را نداشتند
دردم می آید
من درد دارم
هی من، می بینی
دیگر تو را هم برای خودم ندارم
چقدر تنهایم
تنهای تنها
ولی آخر دوست داشتن تو چیز دیگری است

آوازخدایان۴

آرامش قلبی انسان های واقعی پرشکوه ترازآشفتگی خاطرعاصیان است.

خدایان مانند ابرها سایه می افکنند و می بارند و ثمرشان افزونی نعمت در زمینهای مستعد است.

جاده حیات راههای ساده ولی گیج کننده ای دارد.

قاصدانِ وقت ، نامه عمر را به سرعت وباعشق و بی تاخیر به مقصد میرسانند،اما آدمی بر تخت روان خاک به غفلت تکیه زده و گمان می دارد که درآن تا ابد ساکن خواهد ماند.

در وجود دانایان تزلزل نیست،انسان واقعی آسمانی و زمینی است که به اعتدال زیست می کند، در مصائب صبور و در شادی ها متقی است.

انسان تنها زندگی می کند ودر طول راه حیات با همه بیگانه است ، حتی با دقایق عمر خویش. در این سفر بی بازگشت اندوه آرزوها طراوت چهره اش را شکسته و همواره در گرو گذشته و آینده خویش به سوئی مبهم قدم برمی دارد و نشانیهای گم کرده خود را که در جانش مخفی شده است از غیر می پرسد و عجب تر آنکه هنوز او را نیافته می میرد.

آنانکه ناداری خود را میدانند ثروت خواهند یافت و آنانکه میدانند گم کرده ئی دارند جستجو کرده و می یابند

یادم باشد.........(ازدوست سپیدم)

یادم باشد.................
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر
و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه، درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست…
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن
به دنیا آمده ام …
نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان….
یادم باشد زندگی را دوست دارم….
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان
بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود
زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم….
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی
که از سازش عشق می بارد به اسرار
عشق پی برد و زنده شد….
یادم باشد سنجاقک های سبز قهر کرده
و از اینجا رفته اند… باید سنجاقک ها را پیدا کنم
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم….
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس
فقط به دست دل خودش باز می شود…
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم….
یادم باشد زنده ام.

حسنک کجایی ازدوست سپیدم

گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آمد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
 موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
 دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله  درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
 اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
 او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
 او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد

فقط یک آسمان۴

سخن خود را با کلامی از بودا آغاز می کنم

بودا می گوید : اگر شما احساس سعادتمندی کنید، دوباره قربانی رنج می شوید، زیرا هنوز وجود دارید. وقتی نباشید کاملا نباشید درعمق ، وجود نداشته باشید. دیگر رنج وسعادتی نیست و این سعادت واقعی است.آن وقت به عقب برنمیگردید هیچ چیزبودن یعنی بدست آوردن همه چیز.

وقتی شما نباشید، کل میشوید

وقتی شما هستید، منیتی ناخوشایند میشوید

وقتی شما نباشید، تمام وسعت هستی را برای بودن دارا خواهید بود.

هیچ چیز باشید تا همه چیز حاصل شود، بمیرید و شما یک خدا میشوید، ناپدید شوید و شما یک کلیت میشوید، اینجا قطره ناپدید میشود و آنجا اقیانوسی هست میشود.

یک چیز میتواند پایان داشته باشد و پایان خواهد داشت، تنها «هیچ» ابدی خواهد بود.

وقتی شما فردی را دوست دارید، باید هیچ شوید؛ وقتی کسی را دوست دارید باید خود نباشید و برای همین عشق ورزیدن سخت است.عیسی می گوید: خدا مثل عشق است.

وقتی کسی را دوست دارید باید بی«خود» شوید.اگر خود باقی بمانید،عشق را نیافته اید. وقتی کسی را دوست دارید حتی برای یک لحظه کوتاه؛ بین دو طرف جریانی پیدا می شود. آنجا دو هیچ وجود دارند، نه دو شخص. اگر تاکنون از عشق تجربه ای داشته اید، می توانید آنرا درک کنید.

وقتی دو عاشق در کنار یکدیگرند، یا دو هیچ، تنها در این زمان ملاقات امکان دارد.زیرا سدها شکسته شده اند و مرزها بسویی افکنده شده اند، انرژی از یک سو به سویی دیگر سرازیر میشود، مانعی در سر راه نیست، وتنها در این لحظه اتحاد امکان دارد.

عشق شهوت نیست شهوت می تواند قسمتی از عشق باشد و در آن اتفاق افتد اما شهوت عشق نیست،تابع آن است شما سعی می کنید با شهوت از عشق پرهیز کنید به خود حس عشق را می دهید و در آن حرکت نمی کنید، در عشق نه شما هستید و نه دیگری ناگهان دو طرف ناپدید میشوند.

پس عشق تلاش نیست، نمی توان برایش تلاش کرد در اینصورت عشقی وجود نخواهد داشت، به درون آن می افتید، بدون تلاش، خیلی آسان به آن اجازه تجلی می دهید. «بدون تلاش»آن یک عمل نیست بلکه یک اتفاق است........و به همین نحو در باره کل؛ در نهایت شما تلاش نمی کنید به آسانی درون آن جاری می شوید......اما نرم وطبیعی باقی می مانید؛ واین راهش است

فقط یک آسمان۳

خلا به تکیه واعتمادنیازی ندارد

اگر چیزی باشد نیاز به حمایت دارد،نیاز به تکیه دارد،اما اگر هیچ باشد.خلاء باشد نیازی به حمایت نیست، و این عمیق ترین درک است که بودن شما در نبودتان است،گفتن«بودن»غلط است زیرا آن «چیز»نیست،شبیه چیز هم نیست،مثل«هیچ»است،خلاء پهناوری است بدون مرز.یک بی خودی،درون شما یک خود نیست،شناختن«من»به عنوان این یا آن غلط است.وقتی به غایت رسیدید،به عمیق ترین مرحله،ناگهان می فهمیدکه نه این هستیدونه آن،یک خلاء پهناورید....و اگرگاهی نشسته و با چشمان بسته بیندیشید که چه کسی هستید؟ کجا هستید؟ عمیق تر بروید،وحشت می کنید،زیراهرچه عمیق تر بروید،عمیق تر احساس می کنید که هیچکس نیستید،هیچ چیز.و به این دلیل است که مردم ازمدیتیشن متاثر می شوند،آن یک مرگ است مرگ منیت و منیت فکری است غلط.اکنون فیزیکدانان از طریق آزمایشات دقیق به همین نتیجه رسیده اند، می گویند ماده  وجود ندارد بلکه یک ایده است.

یک صخره وجوددارد و شما واقعا احساس می کنیدکه ماده است،سَرِکسی رابا آن می شکنیدواز آن خون بیرون میزند و شاید سبب مرگش شوید،اما از فیزیکدانان بپرسید می گویند:ماده نیست،هیچ چیز در آن نیست فقط پدیده ای از انرژی است.جریانات انرژی متقاطع بیشماری از این صخره عبور می کنند که به آن ماهیت ماده می بخشد،درست مثل خطوط متقاطع بیشماری که روی این صفحه می کشید.وقتی همه خطوط ازیک نقطه رد شوند،نقطه از آنجا بوجودمی آید،نقطه ای آنجانیست بلکه ازبرخورد دو خط متقاطع ایجادشده،وقتی خطوط زیادی به هم برمی خورد نقطه بزرگتری ایجاد می شود.آیا واقعا نقطه ای درآنجا وجود دارد و یابرخورد آن خطوط است که نقطه وهمی ایجادمی کند؟

فیزیکدانان می گویند:برخورد جریانات انرژی سبب ایجاد ماده می شوند و اگربپرسید این جریانات انرژی چه هستند؟می گویند:آنها ماده نیستند؛ وزن ندارند؛ غیرمادی اند.خطوط غیرمادی سبب ایجاد نقطه وهمی مادی می شوند،آنچنان مادی مثل صخره.

درداخل کسی وجودندارد تنها تقاطع خطوط انرژی است که به شمااحساس«من بودن» رادست می دهد،بودا می گوید:

«من»مثل پیازاست وقتی پوست می کنید پوسته ای دیگرپدیدارمی شود،به پوست کردن لایه لایه ادامه می دهید و بالاخره چه می ماند؟ کل پیازپوست کنده می شود و هیچ چیز درونش نمی یابید.انسان درست مثل پیازاست.شماپوسته های اندیشه را احساس می کنید و بالاخره چه می یابید؟هیچ چیز.

این هیچ بودن نیازبه حمایت ندارد

این هیچ بودن قائم به ذات است

فقط یک آسمان۲

فقط آنچه که برای شمااتفاق می افتدحقیقت است

فقط آنچه که برای درونتان شکوفامی شودحقیقت است

فقط آنچه که دردرونتان رشدمی کندحقیقت وزندگی است

همیشه به یاد داشته باشید دانش را ازدیگران قرض نکنید.دانش عاریه،حقه ای است برای ذهن،پرده ای است روی جهالت.درعمق و مرکز وجودتان جهالت و تاریکی جای دارد و دانشمندی که دانش راعاریه کرده است کاملا در را به روی دانش خود بسته است و لذا به سختی می توان در او نفوذ کرد و مشکل می توان دل او را یافت.به خاطرداشته باشید به سادگی میتوان معتاد به دانش شد LSD  آنقدرخطرناک نیست.ماری جوانا به آن اندازه نیزخطرناک نیست.به طریقی مشابه اند زیرا ماری جوانا رویایی را نشان میدهد که وجودندارد.رویایی کاملا وابسته،توهم می دهد،دانش نیز چنین است و توهم دانستن را به شما می نمایاند.شروع می کند به القاء و توهم دانستن، و قادربه خواندن وداها ازحفظ میشوید.شمامی دانید چون می توانید بحث کنید.می دانیدچون بسیارمنطقی هستید.احمق نباشید!منطق هرگز کسی را به حقیقت نرسانیده است.فکرمنطقی فقط بازی است،همه قیل و قال و پوچ است،زندگی بدون قیل و قال پای برجاست،حقیقت نیازبه استدلال ندارد،فقط نیازمند دل شما است ونیازمندقیل و قال بلکه به عشق شما،اعتماد و آمادگی تان برای دریافت آن.

کسی که بتواندیوغ رابگسلد،آزادی را بدست آورده است

 

فقط یک آسمان۱

v     اگرکسی باخیره شدن به فضاهیچ راببیند

v     اگربافکر،کسی فکررامشاهده کند

v     آن فردفاصله ها راخراب می کندوبه بودا میرسد

v     ابرهاکه درآسمان سرگردان هستند

v     نه ریشه ای،نه خانه ای ونه افکارخاص

v      درذهن سرازیرمی شوند

v     یکبارکه فکرخویش دیده شد

v      تبعیضات به دورانداخته می شود

v     درفضاهست که صورت ورنگها شکل  می گیرند،

v     نه سیاه ونه سفیدفضا رانمی آرایند

v      ازذهن،خودهمه چیزجاری می شود

v     ذهن نه باتقوا ونه باشرارت لکه دارنمی شود....

v     آنگونه که آب به اقیانوس سرازیرمی شود

v     آنگونه که بخاربه آسمان بلندمی شود

v     آنگونه که خورشیدگرم وماه سرداست

v     پس آزادی برای یک وجوددرست وبه حق است....

v    نرم وآزادبودن یعنی داشتن زندگی طبیعی،زندگی لاف زدن نیست،که انگارچیزی بزرگ بدست آوردید.غیرعادی نیست،کاملا طبیعی است،فقط خودتان باشیدبدوراندازیدهیجانات را،بدوراندازیدآنچه راکه به عنوان فرهنگ وتمدن دراطراف طبیعی بودنتان کاشته اند،طبیعی باشید،درابتداسخت است اما فقط درابتدایکبارکه به آن عمل کنید،دیگران حس می کنن که چیزی درشمااتفاق افتاده است زیرادرست بودن مثل مغناطیس قوی است.آنهااحساس می کنندچیزی درشمابه وقوع پیوسته:این مرددیگرجزوی ازمانیست،کاملا فرق کرده،متضررنمی شویدزیرافقط چیزهای ساختگی رارهاخواهیدکرد.وزمانیکه تهی بودن رابه دورانداختن چیزهای تصنعی،تظاهرات،ماسک هاتجربه کردید،سپس طبیعی بودن درشماجاری خواهدگشت،وآن به فضانیازدارد..خالی باشیدنرم وطبیعی؛بگذاریداساس زندگی شماشود......

v     کسی که بتواندیوغ رابگسلد،آزادی رابدست خواهدآورد

v    ریاکاریک فردغیرطبیعی است،درخشم تبسم می کنددرتنفرعشق نشان میدهد،آدم کش تظاهربه غم خواری می کند،یک ریا کارکاملا مصنوعی است،یک گل پلاستیکی،زشت وبدون فایده،درحقیقت گل نیست فقط تظاهرمی کند  

پیام دل

پیام دل

*  عروج مردبه همت اوست همچنانکه پروازپرندگان به دوبال آنها،پس ازاین جهت درصفای آیینه دل بکوش تاتجلیات حق بدون شائبه وشک درآن منعکس شود وحسن یاربه قوت مداومت ذکربه معاینه مکاشفه آشکارگردد.

*  شرط عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن                                       یا ز جانان یا ز جان باید که دل برداشتن

*  عبادتی که به صدق دل و شوق جان نباشد،به طمع غنیمت های دنیا وبه هدف نعمت های بهشت وحور وقصور است

*   دلی که دربندبیش وکم است دل نیست شکم است

*   هردوجهان فنای تجلی دوست گردان اگرمی خواهی حیات جاودان یابی

          چیست دنیا همچومرداری به مرداب اندرون                     کیست دنیادار مردابی چنین مردارخوار

          جنـس خودراپــرورددنیــاازاین آب وعلف                       جان آدم رانباشـد سازمانــش سازگار

          دست مهــری گرنوازدمی نهـد برپات بنـد                        تاکمربندی زشهوت خدمتش رابنده وار

*  ازیکی پرسیدندعشق چیست؟گفت:ازعشقه است وآن گیاهی است که سرخ شودوبعدزردشود وبعدازهم بپاشدوبعدنابودشود

*   نیستی نیست وهستی یگانه است

پیام دل

همواره درآرامش قدرت بیشتری احساس می شودتادرآشفتگی.

آرزوها تمام شدنی نیستند،هرکس درهرحالی هست به آنچه که داردقانع وخرسندنیست ومصالح فعلی خودرابرای آرامش نخواسته است.

فضیلت درگوش شنواست نه زبان گویا.

اشاعه توهمات بی اساس وخرافات است که دماغهای خام ولی نسبتا متجسس وطالب رامدتهادربلاتکلیفی نگاه داشته است.

تعاریف حس حقیقت حیات رابیان نمی کنند.

مغرورماندن به دانش دیگران که حافظه آن رادرخودانباشته است بزرگترین غفلتی است که میتواندماراازدرک سعادت خودمحروم کند.

لطیف هاازسخت هامقاومترند.

هرکس شیفته وفریفته آرزوهای خویش است ازموجودی فعلی خویش بهره نخواهدبردوهمواره باآینده ای مبهم نگران واندیشناک است.

انسان تنهازندگی می کندودرطول راه حیات باهمه بیگانه است حتی بادقایق عمرخویش.

زبانی که تکراربیان نظریه دانشمندی رامی کنددانشمندنیست.

آنچه درپشت زمین پرورش یابدطعمه شکم زمین است.

آوازخدایان۳

*   درآسمان خداپرندگان باهمین دوبال آشکارومخفی به پروازدرمی آیند. 

*   دلبستگی های بیدوام آدمی وقتی به اوج می رسندهمواره وقایع ملکوتی راازنظرمخفی می دارند.هوس هادیده دل راکورمی گردانندوبی خردی هارادربرابردیده ظاهربین انسان به تصویرهای زیبادرمی آرایند.

*   هراندیشه ئی که برای تحکیم مبانی سعادت وآرامش درونی انسان بکارنرفته بی ارزش است،وهردانشی که شخصیت سازنیست بیهوده وتباه است.

*   افکارخام وعقول ناتمام جنین هایش فبل ازتولدمرده اند.

*   فقط انسان واقعی است که شخصیت حیاتی خودراازانگیزه های موهوم بشری دورترنگاه می دارد.

*   نیکان برگزیده بدون فراگرفتن رسوم وآداب اقوام قادربه دریافت حقیقت حیاتند.

*   اّب چشمه هاازقلب زمین جاری می شودوازشکاف سنگهای سخت می گذردومجاری آن به گل ولای مسدودنمی شود.

*   ارواح عالی،واردشوندگان بیگانه راازمنطقه نفوذخودبیرون می اندازندوبه آنهامجال خودسری نمی دهند،زیرامقام خداوندی جزصلح وآرامش قانونی نمی پذیردودرآنجاآشفتگی زمینه ئی برای خودنمائی ندارد.

*   لطیف هاازسخت هامقاوم ترند.همواره درآرامش قدرت بیشتری احساس می شودتادرآشفتگی.درکناره های اقیانوس انقلاب آب افزون ترازنقاط عمیق آن است.

*   آنانکه ناداری خودرامیدانندثروت خواهندیافت وآنانکه میدانندگم کرده ای دارندجستجوکرده ومی یابند

 

پند

پندپذیری انسان عاقل به وسیله ادب وتربیت است.(امام علی (ع))

بالاترین مرتبه خرمندی آن است که انسان نفس خودرابشناسد. (امام رضا(ع))

سخت پرهیزکن ازاین که تملق رادوست بداری،که آن مطمئن ترین فرصت برای شیطان است.(امام علی(ع))

برهان واستدلال راازشک نمی توان آغازکرد.(برتراندراسل)

ازکجابدانیم که آن کس که ازمرگ بیم داردچون کودکی نیست که راه خانه اش رافراموش کرده باشد.(چوانگ تسه)

تنوع احساساتیکه ناشی ازشعوردینی هستندبی پایان است وهمه این احساسات تازه اند(تولستوی)

مرگ رابسیاربه خاطربیاور،زیرایادمرگ توراازرنج های دیگرتسلیت می دهد.(بنی اکرم(ص))

علم آنگاه حقیقی،یقینی واطمینان بخش است که شک وشبهه وغلط وپنداردرآن راهی نداشته باشد(امام محمدغزالی)

دردل کسی که ازخدابترسدعلاقه بعنوان ونام وجودندارد.(امام صادق (ع))

هرکه سبب ناراحتی برادردینی خودشوددرحق خودبدکرده است.(امام کاظم(ع))

خوشبختی حاصل یک جریان ساده است امنیت خاطروآزادی(دیوژن)

سخن گفتن یک نوع احتیاج است وگوش دادن یک هنر.(گوته)

آوازخدایان۲

 

ü  چهر هائیکه بت گران هوسناک ازپیکرخواسته های خودباهزاران سهوولغزش می تراشند،هرگزکام بخش نیست وواقع بینان رابه تمسخروامی دارد.

ü  هوسبازان نمی تواننددردل خودزیست کنند،زیرادرسرائی که مرده ئی متعفن درآن متلاشی شده باشدزندگی دشواراست.

ü  قوانین تبه کاران راههای ناجوانمردی رابرای تامین خوشگذرانی انبوهی حریص ازدسترنج ساده دلان غافل،هموارمی کند.واصولش ازعقایدشخصیت های انفرادی که به رعایت آدابی ساختگی پیوسته است اخذشده،که اگرهم فلسفه های فریبنده ئی داشته باشدبه مثابه حجاب هائی است برچهره حقیقت آدمی.

ü  کهنگی عقاید،زمینه مساعدی برنشرخرافات وتعدی متجاوزان ومتحجران به حقوق بشریت است.انسان واقعی به جنبه های تقلیدی اهمیت نمی دهدوتقوی ودانش خودرادرقلب پوشیده ودرنهایت سادگی زندگی می کند.

ü     ابداعات سرشت روحی پیک حیات آدمی است.

ü  هرچه درمعرض فسادوتباهی وفناست،پرورنده خشم،طمع،ترس،ناامیدی،پیری،مرض،اندوه ومرگ است.

ü     اینهاعمٌال مرگندکه باآدمی متولدشده اند.

ü     ازحمایت ویاآزردن پرورش یافتگان زمین،فضائل آسمان هاشناخته نمی شود.

ü  جنبه های شاعرانه که بافلسفه زمان انتشارمی یابددرردیف انحرافات پندارآدمی برحواشی ناشناخته های روح است.

ü  خودسری وغفلت روشی است که انسان ازکتاب تفردکسب کرده،ازاین رو است که گمشدگان معانی ابدیت رادرک نمی کنند.

ü     دل فرشتگان آسمانی مملوازامیدوآرامش است.

ü     درسرنوشت طبیعت عهدهای آدمی آشکاراست ولی به حواس انسانی ناشناخت می آید.

ü  سٌرعمیق وجودازآمیزش عوامل مخفی وآشکارکشف می شودوانسان ازاین طریق به اصول حقیقی ابدیت آشنامیگردد.

 

 

آوازخدایان۱

v    خداوندبرجانهااحاطه داردووجودبه کلماتش گویاست.

v    ایام مردگان به حساب حیات درنمی آید.

v    غافلان به بنای خانه گورخویش مشغولندونعمت هارابه پلیدی آلوده میسازند.

v    روح انسانی ازناسازگاری خاک رنگ عصیان گرفت والا پلیدی وزشتی اززمین نمی روید.عصیان وهوس همزمان باتولدانسان زائیده شده.علت همزیستی شریران بایکدیگروحشت وترس ازعواقب عصیان است.

v    لیکن فقیران به سادگی ازهمه مواهب وجودبرخوردارندودرزمان خودزندگی می کنندوکشت هایشان نابهنگام به حصادنمیرود.

v    هوس هاوامیال مفسدان مانندسبزه های کوتاه وبی ثمرکه جریان آب رادرزیر ساقه هامخفی میسازد،گذشت عمرشان راپوشیده وهنوزآرزوهابه رویشان لبخندی نزده که ازنوشیدن جام مرگ گریان ومنقطع میگردند.

v    گورکن مزدوری است که ازبنای قبرهاعیش می کندوافعالش نمودارزندگی کلیه آزمندان است.

v    برای آدمی بزرگترین وحشت وعذاب آنستکه به گناهانش سپرده شودودرروزخودبدانهابرخیزد.

v    آزمندوحریص مانندکودکی است شکم باره که همواره به سفره همسایگان رشک می برد.

v    همانطورکه قوانین کیفری دلیل وجودبزه وتباهکاری است،خواسته های حریصان نمودارکم ظرفی وپستی آنان است.

v    آنچه گناهکاران راازدرون رنج می دهدآشفتگی پندارازملاحظه مناظرهیجان انگیزپلیدی است.

پدیده های فکر

ü  ای نگاه دارنده،تمنایم ازتواین است،تاپیش ازآنکه دمم ازسینه برنیایدونفسم گلوگیرشودبه خواست دل من،چنانچه توخواسته باشی،پاسخ ده وامیددل مرابه عطای خودافزونی بخش.

ü  ای راستیها،تانابهنگام نیست،مست ودل انگیزبه درون سینه من که حجله آرامش است فرودآیید،وجان منتظرم رامتمتع سازیدزیراوقت من بیرحمانه درگذراست.

ü  درودمن به جان هایی که گرمی عشق رادرعین جوانی مقدس داشته اند،وبه آن هنگام که آفتاب ازسوختن وماه ازفروغ وآسمان اززیبایی ودنیاازکشش وجان هاازشوق میافتندقلبشان به سرمایه تقوی پرقوت است.

ü  انوارحقیقت ازروزنه دلهازبانه می کشد،اماقلبهادربوته امیال زودگذرگرم آرزوهای کوتاه وناپایداراست.

ü  بشربه کژروی وتباهی وعصیان اصرارمی ورزدوازآوارگی جان خودهراسناک نمی شوداماطیورازدام و وحوش ازتله گریزانند.

ü     خداوندی که ازنظرحصول مقاصددنیوی پرستش می شودعظیم نیست.

ü     اندیشه رامستقیم کن تادرزوایای خواسته های ملکی پوسیده نشوی.

ü  هدایت به اتحاددماغ ودل وحواس وطبیعت است،وگمراهی نفوس ازدرهم ریختگی وتباین این چهار.

ü     زهی که به راستی کشیده شودتیرش بسوی دروغ وکژی کمانه نمیکند.

ü     دلهایی که به هوس پرورش یافته ناچاربه خیانت عهدمی بندند.

ü  چندان عصیان مکن که ازکراهت درزمین متروک شوی شایدحیات فرزندان توبرتوآمرزش باشد

یادداشت یونانی

Hadesجایگاه مردان دراساطیریونان

Nereid هریک ازپنجاه حوری دریایی،دختران نروس خدای دریا

Gorgon گورگون هاسه تن بودندازمیان این سه فقط مدوزفناناپذیربودمعمولاعنوان گورگون به مدوزداده می شدواوراگورگون اصلی می دانستندسرآنهاراتعدادی مار احاطه کرده بوددندانهای بزرگی ماننددندانهای گرازداشتندودارای دست های مفرغی وهمچنین بالهای زرین بودندکه به کمک آنهامی توانستندبه پروازدرآیندچشم های آنهابسیارشفاف ونگاهشان به حدی نافذبودکه هرکس برآن نظرمی کردبه تخته سنگی تبدیل می شد(فرهنگ اساطیریونان ورم)

Zalongon پرتگاهی دراپیروس،که درتاریخ یونان مشهوراست در18دسامبر1803درهمین پرتگاه بودکه پنجاه وهفتمین زن یونانی مرگ رابه افتادن به دست ترکان ترجیح داد.این زنان پس ازپرتاب بچه هایشان به پایین دایره ای تشکیل می دادندوآنقدرمی رقصیدندتاازپرتگاه فرومی افتادندوبه کام مرگ می رفتند.

Atlantis جزیره ای که سابقا گوینددرمغرب جبل الطارق وجودداشته وبراثرزلزله به دریافرورفته است

Bacchus باکوس،یادیونیزوس خدای شراب وخلسه دراساطیریونان

Ares آرس خداوندجنگ دراساطیریونان

Aphrodite افرودیت، الهه عشق

آتنا، الهه عقل انسانی

Silene سیلن نام عمومی ساتیرهایی است که به سن پیری می رسیدند،یکی ازساتیرها که طبق روایات باستانی دیونیزوس(خدای شراب وخلسه)راپرورش دادسیلن نام داشت.سیلن بسیارزشت بود،بینی کوتاه وپهن،لب های ضخیم وچشمانی شبیه چشم گاوداشت.وی دارای شکم بسیاربزرگی بودومعمولااوراسواربرخری تصویرمی کردند.سیلن که همیشه مست بود،به زحمت می توانست تعادل خودرابرروی خرحفظ کند.

Satyrs ساتیرها همراهان وملتمزین دیونیزوس(خدای شراب وخلسه).دم بلندوپرمویی شبیه به دم اسب داشتند.چنین می پنداشتندکه آنهاهمیشه درییلاق هابه رقص وپایکوبی مشغولند.

آپولو،خدای روشنایی

زئوس خدای خدایان

پرندگان استیمفالوس دریکی ازجنگل های انبوه کناردریاچه استمفالزندگی می کردندمیوه های باغ هاطعمه آنهابودوبه محصولات دیگرهم زیان فراوان واردمی کردندبه همین مناسبت اوریسته،هراکلس(هرکول)رامامورازمیان بردن آنهاکردهراکلس قاشقک هایی ازمفرغ ساخت که صدای آنهاپرندگان راازجنگل بیرون کشیدوهراکلس،به آسانی همه راباتیرکشت.(یکی ازدوازده خوان هراکلس)

دوازده خوان هراکلس(هرکول-خدای قدرت)شرح اعمالی است که هرکول به دستورپسرعم خوداوریسته انجام داده است ازلحاظ عرفانی،عملیات وی برای نشان دادن«آزمایش روح»بود،که به تدریج ازبندگی بدن وهوس هاآزادشده،خودرابه مرحله خدایی می رساند.نام خوان هابه اختصار:شیر نمه،اژدهای لرن،گراز اریمانت،ماده غزال سرینی،پرندگان دریاچه استیمفال،اصطبل های اوژیاس،گاوکرت،مادیان های دیومد،کمربندملکه هیپولیته،گاوان گریون،سگ سربر،سیب های زرین هسپریدها

Chimera شیمر،حیوان خیالی وموهومی بودکه به شیروماده بزی شباهت داشت.گاهی اورابه شکل حیوانی باسرشیر،پیکرماده بز و دم باریک،وزمانی وی راحیوانی که یک سر شیر ویک سر بز داشت می پنداشتند.

Argus آرگوس،دراساطیریونان نام شخصی است که هزارچشم داشت وبه صورت نگهبان ازوی استفاده می شد.

Augias اوژیاس به بیرون ریختن فضولات حیوانات ازاصطبل هاتوجهی نداشت.اوریسته برای تحقیرهراکلس،پاک کردن آن اصطبل هارابه عهده اوگذاشت.هراکلس(هرکول)باتغییرمسیررودخانه آلفی وواردکردن آن به حیاط اصطبل،تعهدخودرابه انجام رسانیدولی اوژیاس،که قول داده بودقسمتی ازکشورخودرابه هراکلس واگذارد،به وعده وفانکرد.