آسمانها برگزیدگان را دعوت می کنند.
لاله های صحرایی و نیلوفرهای آبی،
آبهای صاف و شفاف جاری،
نغمه های پرندگان،
جلال فرورفتن و برآمدن خورشید و ماه در افق دریا،
جلوه شکوفه های بهاری،
تلؤلؤ قطرات شبنم بررخسار چمن ها و هزاران تجلی دیگر،
آهنگهای صامت خدایانند که در پرده های طبیعت مخفی شده اند.
ای کاش غرور دلها در هم می شکست و راستی جهان را در برمی گرفت و جانها چون آیینه جلا می یافت.
تا سحرگاه فرستادگان مقدس بر آسمان وجود سرودهای خدایان را زمزمه میکردند و حیات انسان را نیرو می بخشیدند.
بازشناختگان گفته اند آخرین آوازخدایان که به زبان فرشتگان می گذشت این بود:
به پیروی از عصیان و تباهی راه آمرزش را مسدود مکنید.
به خدایان اعتماد داشته باشید و منتظر بمانید.
تا نهرهای رحمت در زمین دلها جاری شده و مرگ از قوت فشار خود بکاهد و دوباره شجر حیات شکوفا گردد و فرستادگان آواز خدایان را در آسمان حیات زمزمه کنند.
دنیای نادانان و دیوانگان بسیار حسرت بار و تمسخرآمیز است، در راهها مانند برگهای خشک و بیجان به وزش باد متحرکند.
زیرک ترن مردم آنانند که در مخفی گاههای جان، ناداری و نادانی خود را اعتراف می کنند.
غافلان دانش را بیرون از واقعیت خویش جستجو می کنند و قرن ها از حقیقت خود عقب تر گام برمی دارند.
باربران بارهای ناشناخته را در معابر حمل می کنند و به آنچه ندارند مباهی و مفتخرند.
دانش دانایان برای ناشنوایان خلاقیت دماغی ندارد.
بشر از جمع آوری غنائم کامیاب نخواهد شد بلکه حرص لطافت را درروح می کشد.
عواطف در روح خاموش آزمند مرده است و حریصان مانند کرمهایی از لاشه یکدیگر تغذیه می کنند.
بوی خون مست کننده روح آزمند است وبه پلیدی دلیرند.چشمان مردم آزمند راههای حیله را زود می شناسد و قوانین اخلاقی در قاموس زندگی آنها تعابیری خاص دارد که پاکی روح را آلوده می سازد.زمینی ها روح آدمی را به پستی سوق می دهند.